۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

لازانيا با دست‌های جوهری / شانزدهم





اول:

این آسمان ِ کج

به زمین فحش می دهد

من طاقتم کم است

دیوانه می شوم

- هه! دیوانه می شوی؟

دیوانه بوده ای

اصلن چه فایده

مالیدن صدا

بر روی گوش او

های استاد ِ کاغذی

من خوب می شوم؟

دوم:

تف کردن خدا

بر روی پشت بام

استخوان جمجمه ام خورد می شود

این دست های آبکی

کاری نمی کنند

های استاد پاپری

من خوب می شوم؟

سوم:

از شرم آفتاب

اسفالت داغ شد

من پرت می شوم از آخرین کمان

دور از نشانه ها

من ابتدای کور

می افتم از نفس

های استاد مرمری

من خوب می شوم؟

چهار:

این ابرهای خوش تراش

ساییدن نگاه بر روی آسمان

من پاره پاره های کتاب ِ نخوانده ام

یک جمله عاشقانه و یک جمله ی رکیک

های استاد شیره ای

من خوب می شوم؟

پنج:

استاد من تویی

یک واژه برایم طواف کن

استاد صبح و عشق

من خوب می شوم؟




ياسر


هیچ نظری موجود نیست:

كه مرا مي خواني

گنجفه با میم... یک شب از مرگ خواستم... اسم کوچکت را بگو... تا با جان صدایت کنم... میم اسم کوچک مرگ... شمارش معکوس تا میم... تا معنی ِ میم ِ مقامر ... تا ...

گنجه ي دل نوشته ها