۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

لازانيا با دست‌های جوهری / هجدهم






1:

تا ساعتی دگر

مرداد، ماه من

بهار ِ داغ من

از کوچه های زمین دور می شود

از جاده های خاطره

چون عابری که سفر

معنی بودن است

با دست های داغ

دور می شود دور می شود

2:

هر چند داغ و دود مرا پود می کنی

با تار ِ کم نفس ِ شب

به طرح ِ شرجی ِ شطرنجی ِ بلا

فرش می زنی

اما صدای دار

یا قارقار همان بالدار سیاه

بی هیچ لکنتی

از پنج می رسید

3:

گیرم که ماروت فرشته است

آمرتاتِ داغ! با تلخی شب های نیم نیمه ات

یک عروسک کوکی هم نمی شوی

اما همیشه همین بوده آدمی

باز هنگام رفتنت

دل تنگ می شوم

4:

درست مثل آینه

بی هیچ طرح ِ مخفی و مبهم

از آخرین شمایلی که در نقره های سرد

با رنگ حبس می شود

تا لحظه ای که گذشت

آمیخته با طرح پلیدی و

این لحظه ی جدید

آغشته به نور ِ ستاره ها

این روزهای ِ شب نیز

فردا که دوباره فرو نشست

نه داغی ِ مرداد و نه یاد پنج

گویی که هیچ گاه

مرداد نبوده و هرگز نیامده

درست مثل آینه

5:

با پنج ِ مخفی تو گرم می شوم

این پنج می رود

من پنج پنج پنج ِ تو را چنگ چنگ چنگ می زنم




ياسر

هیچ نظری موجود نیست:

كه مرا مي خواني

گنجفه با میم... یک شب از مرگ خواستم... اسم کوچکت را بگو... تا با جان صدایت کنم... میم اسم کوچک مرگ... شمارش معکوس تا میم... تا معنی ِ میم ِ مقامر ... تا ...

گنجه ي دل نوشته ها