۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

لازانيا با دست‌های جوهری / چهاردهم






یک:

این دست های آجری ِ شهر ِ اژدها

تسبیح ِ دود و غلغله

تکرار می کند

دو:

دنبال یک نمه آرامش ِ کویر

آهسته

نیمه ی پنهان دست ها

می چکد و

راه می شود

بر روی گنبدِ آواره ی ميم

سه:

با دست دخترکان ِ سیاه پوست

یک رنگ مشکی

و رنگی سیاه ِ سرد

دیوارهای شهر مرا

رنگ می کنند

چهار:

این برکه های خام

حجم ِ کثیف من

بانوی عشق من؟

آیا اجازه هست

نرمای واژه های همیشه سراب من

این گوشه ی حضور

عریان ِ تو شوند؟

پنج:

این مردمان ِ ذهن ِ در آشفته ی شلوغ

دستی کنار تابش گرمای لحظه ها

همهمه فریاد می کنند

:

این شهر بی تو مرا حبس می شود






ياسر

هیچ نظری موجود نیست:

كه مرا مي خواني

گنجفه با میم... یک شب از مرگ خواستم... اسم کوچکت را بگو... تا با جان صدایت کنم... میم اسم کوچک مرگ... شمارش معکوس تا میم... تا معنی ِ میم ِ مقامر ... تا ...

گنجه ي دل نوشته ها