یک:
این دست های آجری ِ شهر ِ اژدها
تسبیح ِ دود و غلغله
تکرار می کند
دو:
دنبال یک نمه آرامش ِ کویر
آهسته
نیمه ی پنهان دست ها
می چکد و
راه می شود
بر روی گنبدِ آواره ی ميم
سه:
با دست دخترکان ِ سیاه پوست
یک رنگ مشکی
و رنگی سیاه ِ سرد
دیوارهای شهر مرا
رنگ می کنند
چهار:
این برکه های خام
حجم ِ کثیف من
بانوی عشق من؟
آیا اجازه هست
نرمای واژه های همیشه سراب من
این گوشه ی حضور
عریان ِ تو شوند؟
پنج:
این مردمان ِ ذهن ِ در آشفته ی شلوغ
دستی کنار تابش گرمای لحظه ها
همهمه فریاد می کنند
:
این شهر بی تو مرا حبس می شود
ياسر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر