یک نقطه: خیلی چیزها رو می کِشن! بار یا همه چیز ِ این زمونه یا شاید طناب دار یه بی گناه! یا به یادِ یوسف، شاعرترین دوست من: سیگار ِ بی تقلب و ناز ِ پری رخان این هر دو در کشاش دوران کشیدنی است
دو نقطه: دستمو به دیوار، خستگی هام رو کاغذ، نقش یه خاب بی تعبیر رو تن ِ تنهایی پارچه های ساده. وقتی دستمو رو کاهگل دیوار کشیدم، یه خورده شیشه اشک ِ قرمز دستمو در آورد. تا ساعدم یه خط صاف کشید. من از این بند رنگی چند تیکه لباس آویزون می کنم. با گیره هایی از عمیق ِ نفس
سه نقطه: "هه! یاسر، این بار بیام، می بینم فرش لوله کردی داری می کشی!" هی کمیل، کجایی ببینی که داریم می کشیم، گاهی من این مداد سفیدو و گاهی اون منو؟! من جایی ندارم ببرم ش اما اون لب به لبم می کنه از تکه های شکسته
چهار نقطه: گوشه خیابون افتاده بودم. فقط صداها رو می شنیدم. صدای آژیر اومد، خوشحال شدم. "هه! آمبولانس اومده" یکی پرتم کرد رو صندلی عقب یه ماشین. "هه! اینا نقش پلیس رو دارن و منم اون معتاد معروفه" هی مشت می زد تو سرم که: چی می کشی؟ منم به زور دهنمو باز کردم و یه صدا ازم زد بیرون که: ضــــ َــ َـجــــــر ضجر. مشت می زد: "چیه؟ مواد ِ جدیده؟"
پنج: گاهی که زورم کم می شه یا نمی تونم دیگه بکشم، منظورم همه چی رو، چشمام رو می بندم تا اون سگ های ِ تهِ چشمم، همین طوری خیس نپرن بیرون. من می مونم یه چاه که ته ش عکس ِ یه ميم می ریزه
ياسر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر