۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

لازانيا با دست‌های جوهری / نهم





همون عددِ اول: گیرم که یک اولین عدد باشه، وقتی من همیشه از صفر شروع کردم، منو با عددها چه رابطه؟ اصلن منو باش که مدت ها از یه دایره بالاتر نرفتم. من مدت هاس تو صفر دور می زنم و شما رو به مهمونی ِ یک، دو، سه می برم

دویی که ندیدم: فیلم نامه هایی با پنج سکانس، نمایش نامه های پنج اپیزودی، سریال های پنج قسمتی از نویسنده ای چهل تیکه یا حتی بیش تر. چه فرقی برای شما می کنه؟ شما تخمه می شکنی و با حرص و ولع فیلمت رو می بینی. حقش هم همینه. آخرش هم همون قدر که آخر فیلم وقت مردن یارو می گی فیلم بود تا گریه ات نگیره، این جا هم می گی متن ادبی بود تا

چهار: شده شکار لحظه ها. منتظره تا یه حالت گند رخ بده تا اونو شکار کنه و کلمه ش کنه. درست مثل اونی که منتظره یارو دس تو دماغش کنه، تا ازش عکس بگیره. حالا حکایت منه. این نوشته ها هم شدن، شکار لحظه ها. هر چی اوضاع وخیم تر، عکس های خبری تاپ و عالی بهتر. اصلن جنگ که خودِ خودشه. تهِ حال و حوله. مثل اون یارو که گفتن بابات مرد، گفت آخ جون تیپ مشکی

همون سه که جا موند: من که نباید یادم باشه. منم و هوارتا چیز واسه فک کردن. وقتی می گم بدوین به صف بشین، خودتون دیگه حواس تون باشه. دفه آخرت باشه ها! من که نباس این همه حرص و جوش بخورم. به من گفتن این جا بشین، یعنی همون کانال سوئز یا یاسر و همه این دیوونه ها رو رنگ کن و به جای جمله به خورد مردم بده. هــــــوی با تو ام، سه

پنج: همه جا تعطیل بود جز این مغازه. دلم تنگِ تنگِ تنگشه! می خوام می خوام می خوام. آره، بچه ام و تصمیم به بزرگ شدن هم ندارم. اگه بزرگ شدن اینه که یکی رو شصت ساعت نبینی و گریه نکنی، صد سال سیا من این بزرگی رو نمی خوام. دلم تنگِ تنگِ تنگه، چشام گریه گریه گریه



ياسر

هیچ نظری موجود نیست:

كه مرا مي خواني

گنجفه با میم... یک شب از مرگ خواستم... اسم کوچکت را بگو... تا با جان صدایت کنم... میم اسم کوچک مرگ... شمارش معکوس تا میم... تا معنی ِ میم ِ مقامر ... تا ...

گنجه ي دل نوشته ها