۱۳۸۷ بهمن ۲۶, شنبه

کاپیتان مالدینی! پنج فرمان به راست!


خیلی دیر شروع کردم، هم فوتبال دیدن و هم پا به توپ شدن

این از معایب کودکی ست که مدام توی خانه می گشت و بازی با کتاب

اما موعدش رسید

خیلی اتفاقی و سر شوخی و شادی و با بقیه لذت بردن

هم فوتبال بازی کردم و هم دیدم

دیگر مدام توپ های پلاستیکی را جلد می کردم و توی کوچه

هانی – پسر خاله ام – به جای داداش نداشته ام، همیشه بازی

شیشه هایی که شکستیم و لوسترهایی که بی نور شدند

هانی دروازه بان همیشگی و منم شوت زن حرفه ای

کم کم فوتبال دیدن هم آن قدر جدی شد که برای دیدن فوتبال بیدار می ماندم

اولین جام جهانی ای که دیدم، جام جهانی آمریکا بود

همه طرف دار برزیل بودن، اما دو تا بازیکن از ایتالیا دلم را برده بودند

همیشه رابطه ام با افرادی دور چون نویسنده ها و بازیگر ها و فوتبالیست ها،

یک رابطه ی تعریف شده ی همگانی نبود، باید یک چیزی از رفتارش دلم را می برد

و در نهانی با او حرف می زدم

آن قدر نزدیک می شد که دیگر گاهی دیدنش برایم آرزو می شد

روبرتو باجو با اون موهای بسته شده و سر ِ توپ زدن هایش

اما یکی دیگر که همیشه مقابلش تعظیم کردم

حتا همین الان هم با این که چند باری صدایش را شنیده ام، حس می کنم کمتر حرف می زند

همان جام جهانی اول بود که دوست دارش شدم

با این که دوست داشتنش مرا در ردیف دخترها قرار می داد و

باز همان جمله ها که " این پسر به دخترا بیشتر می مونه! "

اما دوستش داشتم

مدام صدای گزارشگر معروف آن زمان را با آن استرس خاص در بیان نامش که می گفت:

کاپیتان مال دی نی

پائولو مالدینی

وقتی عکساشو تو عینک فروشی ها می دیدم، کلی لذت می بردم

با خاهرم و دختر خاله ام برای طرفداری از او مسابقه می گذاشتیم

تند تند آدامس های فوتبالی می خریدم تا عکس مالدینی را پیدا کنم

اما هیچ گاه پوستری ازش نخریدم

هیچ وقت علاقه ای به عکس بزرگ از کسی روی دیوار اتاقم نداشته ام

مالدینی زود برایم اسطوره شد

همین بود که طرفت داره ای سی میلان شدم

داربی ها را دنبال می کردم

وقتی اخم می کرد، بیشتر دوستش داشتم

به خصوص وقتی خط دفاعی خراب می کرد و سرشان داد می زد

آن قد خاطره با اسم مالدینی دارم که باورم نمی شود هم زبانم نباشد

باورم نمی شود هزاران کیلومتر با هم فاصله داریم

البته مهم هم نیس که خودش بداند که کسی این گوشه ی ایران دوستش دارد

اما

همین دیروز خبری شنیدم

منم و باز این اشک هایی که دیگر دیدنش برای همه عادت شده

" پائولو مالدینی یکشنبه شب برای آخرین بار در داربی میلان بازی خواهد کرد "

آخر فصل هم برای همیشه کفش هایش را به دیوار خواهد آویخت

مالدینی!

به خاطر تمام لذتی که از فوتبال به من دادی،

به خاطر تمام سال هایی که بودی و کودکی ام را به امروزم پیوند دادی،

به خاطر همه ی خنده ها و گریه هایی که به راحتی ابراز کردی،

به خاطر چهره ی مهربانی که شاید ناخودآگاهت بود و

به خاطر تمام تصاویر زیبایی که از تو به یادم خواهد ماند،

تو را می ستایم!

مالدینی!

همیشه شاد و رها

یاسر

سی و چهار روز تا پایان سال

۱ نظر:

sefidporrang گفت...

nemidanam jalab ast ya ...
man niz ba maldidni tamashagare football shodam....
dorud....

كه مرا مي خواني

گنجفه با میم... یک شب از مرگ خواستم... اسم کوچکت را بگو... تا با جان صدایت کنم... میم اسم کوچک مرگ... شمارش معکوس تا میم... تا معنی ِ میم ِ مقامر ... تا ...

گنجه ي دل نوشته ها