یادم مدام می
اُفتد
مثل عکس ماه
بر تن حوض پیر
مثل بار
از شانه ی قاطری کهنه
مثل نگاه
که وقت دیدار
می ریخت روی خاک
یا مثل خاطر ِ دل خیس ِ آسمان
می
اُفتد و هدر
یاسر
نه باغی که فقط دوازده روز تا پایان یازدهمین ماه، باقی
گويي همين كه نمي دانم..... يا سِر يا سراب؟..... مي تواند نباشد هم چون تمام هستي..... كه نيست..... .. اما..... گويي همين كه مي نويسم ... .. .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر