تنهایی مدام قدم می زنه توی پس کوچه های روحم
چیزی نیس که با اومدن آدمی یا رفتن کسی بریزه و کم بشه
به تعداد آدم ها به توان می رسه، عمیق می شه
اما قصه ی تنهایی ها تو فرفر چیز دیگه ست
فرفرو دوست دارم!
فرفرو دوست دارم برای این که:
واسم شبیه بارونه
بارون کلماتی که از بالای این پنجره ی مشرف به حیاط دوست هام می ریزه،
صدای خوردن بارون به شیشه
هر کدوم یه قطره، هر کدوم یه واژه، هر کدوم یه تصویر
همینه که شاید بدون چتر می آم تو فرفر
نه بلاک می کنم و نه ایگنور
دوست دارم فرفرو
می باره
بعضی قطره ها زود بخار می شن و بر می گردن تو آسمون
بعضی ها راه می افتن تو جوی های مختلف
بعضی ها فرو می رن تو خاک، تا شاید بهار که بیاد سبز کنه شاخه ای رو
گاهی برف می شن، بلور ِ بازی های ِ نور
گاهی هم تگرگ ِ تند و تیز و سخت
واسه من باریدنه که جالبه
بارش ذهن هایی که مجبورن قطره قطره بیرون بریزن
نیمه شب ها البته به وقت ایران هم که بارون کم می شه،
رنگین کمون می ریزه تو ذهنم
اینجا همه مهربونن، خوبن!
گاهی زیر چترن
گاهی زیر سایه بون
بعضی اوقات برهنه و لخت
گاهی هم می شه یه بالماسکه ی ِ رنگ
یکی از دور نگاه می کنه باریدنو
یکی فقط دستشو از پنجره بیرون می کنه و لایک می زنه
یکی قدر قطره ها رو می دونه، خودشم قطره می شه زیر صدای بارونا
یکی هم اون قد می باره که دل آسمون واسه زمین تنگ می شه
همه جوره آدمی توی فرفر پیدا می شه
گاهی وقتی می آن زیر چترشون اشک دارن،
وقتی که دور می شن زیر چترن دوتایی
حیف، گاهی هم دوتایی می آن،
اما تک تک صورت فرفرو می بوسن و می رن
تو فرفر همیشه روزه، فقط گاهی دل خورشید می گیره
همه شادن ولی گاهی دلشون برای گریه تنگ می شه
توی فرفر همه چی پیدا می شه
همه جا هم می ریزه
مهم تر از همه اینه که هنوز فرفر می باره
فرفرو دوس دارم!
اگرچه گاهی سیل می شه، خرابی می آره واسه شهر کوچیک ذهنم
اگرچه بعضی وقتا سنگ ها هم بخار می شن تا وقتی باز ببارن،
شونه هام زخمی بشه
اگرچه گاهی سُر می خورم تو این خیسی
گاهی سرما خوردگی
گاهی درد ِ واژه هایی که کمتر از آجر نیست
گاهی بارون و باریدن عادت می شه
مرگ می شه
سنگ می شه
اگرچه گاهی دیدن فرفر واسم سخت می شه
ولی با همه ی این ها:
فرفرو دوس دارم هنوز
چون تو رو یادم می آره
فک می کنم پیش منی
وقتی که بارون می باره!
یاسر