مثل ماهي مثل آب
مثل ياسر مثل دود
چيزي براي نشستن نمانده
يا چيزي براي سنگيني و وقار
سفيد ِ پايين دستم سوخته
سياه ِ بالا دستم نيز دل تنگم نيست
منتظر ِ پنجره ي ِ بازم
تا شايد
يا حتمن، نيست شوم
يا همان كه ديگر اصلن نباشد
پشت سينه ي خيس خاك مي شوم
آخرين دم ِ غرق شده، از پاره مي دود
تكه اي كلاسيك از سينماي سياه و سفيد
همچنان در مقابل چشم ها مي ماند
دود بود كه بود
ياسر
هفتاد و سومين روز پاييز
۱ نظر:
man az in rang dodi nabodi ro maze maze mikonam, be eftkhar aghrabehaie kale koki inam ie rahe syahtar dige.................................
ارسال یک نظر