۱۳۸۶ آذر ۱۴, چهارشنبه

بالاي آسمان




درست همان لحظه تمام مي شود

من مقابل حفره ي بزگ
يا من بر روي يك تخته سنگ
يا همان جزيره ي سنگي بر روي آسمان
يا زير آسمان

شايد من حفره ي اين تناوبم
بيش از هميشه از تمام آنچه مي رود و به جاي مي ميرد
تو زنده اي
كه من بر تو آويخته ام

بار آخرين نگاه از آب آمدي



ياسر
چهارددهمين روز آخرين ماه فصل پاييز

هیچ نظری موجود نیست:

كه مرا مي خواني

گنجفه با میم... یک شب از مرگ خواستم... اسم کوچکت را بگو... تا با جان صدایت کنم... میم اسم کوچک مرگ... شمارش معکوس تا میم... تا معنی ِ میم ِ مقامر ... تا ...