۱۳۸۶ آذر ۱۷, شنبه

روزي نامه





روزنامه
همان كه شب مي نويستند كه روز بخوانند
يا روز هاي تعطيل و ساعت هاي تعطيل مي نويسند كه روزها و ساعت هاي كاري بخوانند
درست زمان هايي كه زمان نيست
يك بچه ي خط خطي كه نمي دانند اسمش را بر كجاي پيشاني بنويسند
لز يك پارگي بيرون مي ريزد

من هر روز مي خوانم
همه ي صفحات همه ي روزنامه هاي ايرن
بوي بنزين و هر چه از او


چهار شنبه سوري لذت بخشي خواهم داشت
يا خواهيم داشت
من كيوسك
مي شوم
و هر كس جداجدا مي خرد


روز نامه ام اينجا به گونه اي ديگر است


ياسر
هفتاد و هفتمين روز سومين فصل سال

هیچ نظری موجود نیست:

كه مرا مي خواني

گنجفه با میم... یک شب از مرگ خواستم... اسم کوچکت را بگو... تا با جان صدایت کنم... میم اسم کوچک مرگ... شمارش معکوس تا میم... تا معنی ِ میم ِ مقامر ... تا ...