۱۳۸۶ آذر ۲۹, پنجشنبه

نگفته هاي چهره ات






بگو كه خسته مي شوي كه من هميشه سردم و تهي
بگو كه مي كِشي و مي بري همان كه خوب مي داني اش



من اختراع دست ساز ِ رنج و درد


ياسر
يك روز مانده به انتهاي پادشاه فصل ها

هیچ نظری موجود نیست:

كه مرا مي خواني

گنجفه با میم... یک شب از مرگ خواستم... اسم کوچکت را بگو... تا با جان صدایت کنم... میم اسم کوچک مرگ... شمارش معکوس تا میم... تا معنی ِ میم ِ مقامر ... تا ...