۱۳۸۶ آذر ۱۳, سه‌شنبه

دود بود كه بود




مثل ماهي مثل آب
مثل ياسر مثل دود

چيزي براي نشستن نمانده
يا چيزي براي سنگيني و وقار
سفيد ِ پايين دستم سوخته
سياه ِ بالا دستم نيز دل تنگم نيست
منتظر ِ پنجره ي ِ بازم
تا شايد
يا حتمن، نيست شوم
يا همان كه ديگر اصلن نباشد

پشت سينه ي خيس خاك مي شوم
آخرين دم ِ غرق شده، از پاره مي دود
تكه اي كلاسيك از سينماي سياه و سفيد
همچنان در مقابل چشم ها مي ماند

دود بود كه بود




ياسر
هفتاد و سومين روز پاييز

۱ نظر:

ناشناس گفت...

man az in rang dodi nabodi ro maze maze mikonam, be eftkhar aghrabehaie kale koki inam ie rahe syahtar dige.................................

كه مرا مي خواني

گنجفه با میم... یک شب از مرگ خواستم... اسم کوچکت را بگو... تا با جان صدایت کنم... میم اسم کوچک مرگ... شمارش معکوس تا میم... تا معنی ِ میم ِ مقامر ... تا ...