۱۳۸۶ دی ۲, یکشنبه

هر چند بي درنگ







انكار مي كنم اين كار ِ رفته را

از جوي مرده را

از دست رفته و در مانده رفته را

انكار هر چه از اين كار و هستي اِ

بي تازه رَسته و بي عشق رُسته را



هر چند سنگ و رنج

اما چه دور و بور

انكار مي كنم اين كار ِ آخرين

دل مي كشد تنش بر روي سايه ها

ديگر چه فايده!

دستم به واژه ها

ديگر نمي رود

يا مي رود ولي

باور كه مي رسد،

انكار مي كنم




ياسر

دومين روز آخرين فصل سال

هیچ نظری موجود نیست:

كه مرا مي خواني

گنجفه با میم... یک شب از مرگ خواستم... اسم کوچکت را بگو... تا با جان صدایت کنم... میم اسم کوچک مرگ... شمارش معکوس تا میم... تا معنی ِ میم ِ مقامر ... تا ...