كجا مي ريزد وقتي آسمان را حفره اي نيست، پرستو؟
كجا مي نشيند بر پوستي كه بوسه اي او را داغ نكرده، مرگ؟
كجا مي رسد وقتي به آن نقطه ي ِ سياه سفيد خاكستري مي شود، تمام؟
اينجا لحظه ي ريزش طرح، نقش ِ تيك تاك ِ كلوين روي پُرز ِ خاطره، فرش
آنجاي ِ گرم وقت هميشه نرميدن و سُر دادن ِ سرود، جشن ِ حروف
همان جايي كه نداشته كاغذهاي ِ زرد ِ سال هاي نشسته روي خاك، باد
درست همين لحظات ِ همين
يك چيزي مثل ِ گنديدن كه نيست در اختيار و اجازه ي سيب
يا درست همين جاي ِ همين
گمانم به سان ِ ديواري كه هرگز نديده يا نرسيده بر او هر چند به دور از قدرت، مُشت
تمام آنچه نمي بيني تابيده در آخرين جام ِ چوبي، پر از خاكستر، من
ياسر
هنوز دو روز مانده تا ته ِ اين جاده ي پر از برگ هاي زرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر