به زير الياف ِ ديوارهاي كاهگلي
خاب ِ افسانه ي روزهاي آفتابي را مي كشد
دود مي كند از ميان لب هاي قهوه اي
اگر چه سنگ تخت نيست
اما خاك روانداز خوبي است
قطره قطره روح يا رود زير ِ آن
بيدار
به نزديك ترين حفره فرو مي رود
داغ مي كند
پاره مي كند
يا شايد هميشه آن زير درهم است
پنهان نمي شود، پنهان هميشه هست
بر روي ِ آينه پتو
پتو
گرم مي كند يا از چشم تير مي كشد
پتو به روي آينه
ياسر
هجدهمين روز از نهمين ماه سال
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر