تن ِ اين واژه ي ِ خواهش
رُسته تافته
رَسته يافته
لحظه لحظه بافته
گليمي از التماس
ديگر بعد ِ اين سرخي ديگر دلم
حتي به انار
حتي به رگ هاي ِ پاره و خون
حتي به لب، لبه ي ِ ايستا
...
حس ديگر واژه نيست
خود ِ بودن است
ديگر ...
ياسر
يك روز مانده به پايان يازدهمين ماه سال