۱۳۸۷ اسفند ۱۴, چهارشنبه

دوری سردم، نزدیکی ولرمش






میان برکه ی گفت و شنود پنهانی مان تنت را می شویی

تا فردایی که میان آوای عاشقانه ای عریان می شوی،

دلربا تر بریزی در چشم هایش!


در تلخی ام خسته می شوی،

سرد می شوی،

تا نرمه های گرمای او را

شیرین تر باور کنی!


گاهی مرا قدم می زنی،

تا ساحل ماسه ای او،

برایت خاک نقره ای ماه شود!






یاسر


بامداد چهارمین روز از دومین هفته ی آخرین ماه سال

هیچ نظری موجود نیست:

كه مرا مي خواني

گنجفه با میم... یک شب از مرگ خواستم... اسم کوچکت را بگو... تا با جان صدایت کنم... میم اسم کوچک مرگ... شمارش معکوس تا میم... تا معنی ِ میم ِ مقامر ... تا ...