میان برکه ی گفت و شنود پنهانی مان تنت را می شویی
تا فردایی که میان آوای عاشقانه ای عریان می شوی،
دلربا تر بریزی در چشم هایش!
در تلخی ام خسته می شوی،
سرد می شوی،
تا نرمه های گرمای او را
شیرین تر باور کنی!
گاهی مرا قدم می زنی،
تا ساحل ماسه ای او،
برایت خاک نقره ای ماه شود!
یاسر
بامداد چهارمین روز از دومین هفته ی آخرین ماه سال
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر