۱۳۸۷ اسفند ۱۲, دوشنبه

زوزه های گرگ هنوزززز





هان هنوز

به قامت یک هنوز ِ قدبلند و خسته مقابلم می ایستی

هنوز

نیزه می شوی با این هنوزهایی که

وقت فرو می روند جوانند و

گاه بیرون کشیدن با سوزشی نرم،

چکه چکه پیر می شوند

قطره های درد بیرون می پاشد

سرخی ِ مدام ِ من!

چه قدر برای جهیدنت دلم تنگ شده

آخی

میان تاریکی روز

دامنه ی کوهی سبز

تمام هنوزها از جانم می پرند

نترس!

خون نیست، زنگارهای تیغ کهنه است





یاسر

هجده روز تا پایان آخرین ماه آخرین فصل سال

هیچ نظری موجود نیست:

كه مرا مي خواني

گنجفه با میم... یک شب از مرگ خواستم... اسم کوچکت را بگو... تا با جان صدایت کنم... میم اسم کوچک مرگ... شمارش معکوس تا میم... تا معنی ِ میم ِ مقامر ... تا ...