هان هنوز
به قامت یک هنوز ِ قدبلند و خسته مقابلم می ایستی
هنوز
نیزه می شوی با این هنوزهایی که
وقت فرو می روند جوانند و
گاه بیرون کشیدن با سوزشی نرم،
چکه چکه پیر می شوند
قطره های درد بیرون می پاشد
سرخی ِ مدام ِ من!
چه قدر برای جهیدنت دلم تنگ شده
آخی
میان تاریکی روز
دامنه ی کوهی سبز
تمام هنوزها از جانم می پرند
نترس!
خون نیست، زنگارهای تیغ کهنه است
یاسر
هجده روز تا پایان آخرین ماه آخرین فصل سال
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر