تازه رسیده ای، از رقص نیمه شب
از نوش نوش ِ آن آب رنگی و
فریاد شادی ومستانه ی دلت
مثل همیشه تو
از فرط خستگی
با کفش روی تخت!
من باز یک پتو،
تقسیم حرف ها
با بند های بوت
یاسر
ده روز به پایان آخرین فصل سال
گويي همين كه نمي دانم..... يا سِر يا سراب؟..... مي تواند نباشد هم چون تمام هستي..... كه نيست..... .. اما..... گويي همين كه مي نويسم ... .. .
۱ نظر:
زیبا بود یاسر.. درود بر تو
ارسال یک نظر