* به جاي تصوير
يادت نيست؟
گويي قرار بود بعد شبي شيرين و خابي كه قول آرامش داده بودي،
فقط فاژ
فقط خميازه اي كه نه آواز بود و نه فرياد از درد
فقط نمايي كوچك از شكر ِ تنها شب ِ مهربان
اما روزهايي بلند تر از قد ِ سايه ي ِ سرو ِ نزديك ِ غروب
شب هايي به كوتاهي ِ دست من براي چيدن سيب
آري!
ايامي بس سنگين است كه دهانم را گور يافته اي
صداي چنگ زدن بيل بر خاك خيس
و لحظه لحظه پيكري كه از دهان دفن مي شود
به جرم اين كه خميازه ام در طرح فرياد بود
ياسر
تنها ده روز تا بر تخت نشستن پادشاه فصل ها
۴ نظر:
زیبا گفتی مقامر
آخه گفتی هیسسس، چی بگم خوب!
فقط
کجایی؟
هی مقامر مقامر خوب من ...
سلام یاسر جان...
ارسال یک نظر