۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۵, جمعه

نمي شود ، پايان كه






پشت دوشنبه ها

پنهان كه

قطره هاي چكيده پس عينك

نهان كه

روي دوشم سنگيني اين بودن

پالان كه

ابر ِ سقف اتاقم دلتنگ نشده

باران كه

جاده ها سفر نديده

دالان كه

با وجود طعم سيب سبز، مرگ

آسان كه

مي شود،

ب مثل باور و

ك مثل كوچ مي شود




ياسر

شش روز به پايان دومين ماه سال

۶ نظر:

محمد گفت...

پاییز محزونی که در خون تو می خواند
گامی به تو نزدیک و گامی دور
آرام همراه تو می آید
و روزی تمام باغ را تسخیر خواهد کرد
ای روشن چراغ در رهگذار باغ

منیره گفت...

ک دیگه مثل چی؟

MOGHAMER گفت...

يه سه كاف دارم منيره
اون جدا ازين كافه

منیره گفت...

:) پس شد 4 تا کاف

امید گفت...

چی بگم یاسر.. عالی بود

MOGHAMER گفت...

نه منيره
اون يه كاف به كاف كوچ نمي رسن
ديگه چيزي اند

كه مرا مي خواني

گنجفه با میم... یک شب از مرگ خواستم... اسم کوچکت را بگو... تا با جان صدایت کنم... میم اسم کوچک مرگ... شمارش معکوس تا میم... تا معنی ِ میم ِ مقامر ... تا ...