پشت دوشنبه ها
پنهان كه
قطره هاي چكيده پس عينك
نهان كه
روي دوشم سنگيني اين بودن
پالان كه
ابر ِ سقف اتاقم دلتنگ نشده
باران كه
جاده ها سفر نديده
دالان كه
با وجود طعم سيب سبز، مرگ
آسان كه
مي شود،
ب مثل باور و
ك مثل كوچ مي شود
ياسر
شش روز به پايان دومين ماه سال
۶ نظر:
پاییز محزونی که در خون تو می خواند
گامی به تو نزدیک و گامی دور
آرام همراه تو می آید
و روزی تمام باغ را تسخیر خواهد کرد
ای روشن چراغ در رهگذار باغ
ک دیگه مثل چی؟
يه سه كاف دارم منيره
اون جدا ازين كافه
:) پس شد 4 تا کاف
چی بگم یاسر.. عالی بود
نه منيره
اون يه كاف به كاف كوچ نمي رسن
ديگه چيزي اند
ارسال یک نظر